- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

دو روزه هرچی نگات میکنم میخام خفت کنم ، شوخی ام اصصصصن نمیکنم دیووونه :( آخه من نمیدونم چه حکم واجبی بود که تو نزدیک جشن برداری ریش و سیبیلتو بزنی :(( ینی بار اولی که اون شکلی دیدمت میخاسم فریااااااااااااااااد بکشماااااااااا !! فقط حیف که مهمون زیاد بود . دو روزه خیلی اذیتم کردی ولی دیشب موقع خاب ، نبودی خروپف کنی ، انقد دلم واسه صدای زمخت خرخرت تنگ شده بود ، فقط چندبار فیلمایی که از خرخرای زشتت گرفتمو دیدم قبل خاب :| چقد همه چی قاطی پاطی شده ، من وقت هیچ کاریو ندارم و فقط ب امتحان فیزیک هوشی ک قراره بدم و زبان عمومی ای ک دادم فک میکنم....... :(

+بایدم وقتی خابمو برات تعریف میکنم دلتو بگیری و غش کنی !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی
امشببببببببببببب ....

بعله برون بهترین خاهرشوور کوچیکه و دخترخاله و خاهر دنیااااااااااس ، آخ جوووون ... هرچند ، واسه شام امشبمون خیلی برنامه چیده بودم و یکم ضدحال خوردم ، اما ارزششو داااااااااااره . ای خدااااا خیلی دوسدارم وقتی "عـ" میشنوه که امشب بعله برون مریم هست پیشش باشم و قیافشو ببینم!! البته نه ، هرچی فکر میکنم غصم میگیره ، بیشتر واسه مریم ، چون وااقعن حال خوبی نداره این روزا :( اما عب نداره مهرش که بشینه ب دلش همه گذشتش یادش بره - احتمالن - !!

دیروزمم دوست داشتم مرسی که با وجود اون همه کاری ک داشتی هم بعد از امتحان اومدی دنبالم هم افتخار دادی ناهارو باهم باشیم و هم افتخار دادی به چرت بعد ناهار :)) راستی یکمم اذیتم کردی که حالا بعدن حسابرسی میشه......!! :| هی دیروز میومدم بگم تابستون بریم کنسرت احسان هی حرف تو حرف میشد یادم میرفت :|

+دایی چرا اخلاق این دوست محترمت انقد سگه؟همه دانشگاه سکته ناقصن از دستش،فقط من ریلکسم در مقابلش :)))

+در حال حاضر انقد حرف و خاطره دارم!!!نمیدونم چرا گشادیم میاد چندوقته:D

+خانوم سیب سقراطی فرمودن کامنتدونیو نبند باشه چش:>

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی
بلخره اسمت اومد تو شناسنامم !! بلخره رسمی شد !! بلخره سند ازدواجو گرفتیم ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

ساعت اصن یادم نیس چند بود ، داشتیم اس ام اسی حرف میزدیم ، تا گفتم تنهام ، یدفه گفتی کار واسم پیش اومده فعلن بای !!!! خیلی حرصم گرفت میخاسم خفت کنم باز :D واسه همین دیگه جواب ندادم ....

5دیقه گذشت . زنگ خونه رو زدن !! کمترین احتمالم حتی سمت توی دیوونه نرفت :| از آیفون هیچی پیدا نبود ، هرچی گفتم کیه هیچکی جواب نداد ، تا وقتی دیدم یهو یه دست پیدا شد که داره با یه شاخه گل  ادا اصول درمیاره ، اون موقه دیگه مطمئن شدم خودتی دیوووووونه ...... انقد ذوق مرگ بودم که نمیدونستم وقتی اومدی بالا کدوم وری باید بپرم بغلت :)))) همه ی خستگی این دو روزم از تنم بیرون رفت خیییییییییییییییییییلی مرسسسسسسسسسسسسی آقای گلمممممممممممم..........

خیلی شب خوبی شد ...

شبی که تمامش با آهنگترکم نکن معیـــــــن، و کلی عشق دو نفره ی گرم سپری شد ، هنوزم دارم بهش گوش میدم حتی  .......

ببخشید یهو وقت رفتنت احساساتی شدم نتونسم جلو اشکامو بگیرم ......

+دوستدارم دیوووووونه!!

+بوس با طعم قهوه .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

از بس این جزوه جمعیت شناسی رو پایین بالا کردم و هی خوندمو هی یادم رفت کسل شدم رفت :| بذا بگم که یادم بمونه که تویی که روز هفدهم قرار گذاشتی تا آخر امتحانام نیای ، دوباره یه شب نشده اینجا بودی :D هفدهم شب خیلی جالبی بود ، چون خیلی اتفاقی جفتمون چشم تو چشم "عـ" ایکبیری شدیم!! میتونستم حس کنم ک داره از حسودی میترکه :)) کاش شال گردنتو جا نمیذاشتی خونشون :| هجده دی هم ک مامان رو پیچوندیمو اولین آب انار و آلبالو گلاسه ی زندگی مشترکمونو خوردیمااااا !! تو این سرما دماغم قندیل شده بود طفلک :| عب نداره این آب انار ِ شووووووووووررررررر خوشمزه جریمه ی اشکی بود که یهویی تو چشمای گشنگت جمع شد و منو گریه انداخت !!!! چون گفتی حتمن تاریخ بزن دلم نمیاد ثبت نکنم :) و سر انجام روز و شب نوزدهم هم دوتایی سپری شد ، برای اولین بار خونه ی شوماع :"> من صبح بخاطر توی پررو ترکیدم از خجالت جلو همه! اگه مریم نبود من چکار باید میکردم احیانن؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

 

+15 دیماه عقد کردیم....

 

الان که این را مینویسم ساعت دقیقن راس بودن توست ایندفه:D الان تو پشت سرم رو تختم لالا کردی و صدای خروپفت داره گوشمو آزار میده:|

داشتم میگفتم...بلخره دیروز موفق شدم از تست اعتیاااااااد موفق عبور کنم:> ظهرم که با عمه کوچیکت خاهرت رفدیم آرایشگاهو همه ابروها و موهای زشتمو دادم به باد!!!!! من تا حالا با بند موهامو نکنده بودم کصافط چ دردی دارههههههه :0:0 بازم ب شرف اپلیدی!!!!!:| ابروهامو خراب کرد زنیکه بعدشم 70 تومن بابت یه اصلاح ناقابل گرفت که هنوزم بعضی موهای صورتمو جا گذاشته ، میترسم آرایشمم گند بزنه:|

الان که این را مینویسم هنو یه روز نیس که رفدیم قاطی مرغ و خوروسا:"> دیروز این موقع ها تازه کلاس تنظیممون تموم شده بود و نشسته بودیم واسه گرفتن جواب آزمایش ، ک مامان زنگید گف پس چرا نمیاااااااااااید عاقد ساعت 6 میاداااااا!!!! چه روزی بود دیروز......:(

تاره ساعت 6 رسیدم خونه !!! یه سفره ی ساده ی خونگی انداخته بودن واسم مامانمو مریم و الی ... اتاق پر از بادکنک بود فقط... هول هولی یه رژ زدمو یه ریمل دیگه تا لباسارو پوشیدم زنگ زدنو حاج عاقا وارد شدو صبر کردیم تا آق دومادو خونواده تشریف بیارند:) دیگه تا همه جمع بشن ساعت یکم از هفت گذشت ...

موقعی ک صیغه رو میخوند یخ زده بودم و میلرزیدم نمیدونم استرس چیو داشتم:( وقتی بعله رو گفتمو دونه دونه میومدن بوسم میکردن ، وقتی چادرو از سرم برداشتنو همه دست زدن ، انقدددددد اشک تو چشام جمع شده بود لامصب:( خیییلی لحظه ی رویایی ای بووووووووووودددددددددددد:((((( واسه خیلیا دعا کردم سر عقد ...

حاالا همه اینا کنارررررر ، رومانتیک ترین قسمتش اولین شبی بود ک با خروپفای تراکتوری ِ تو صبح شد:دی ولی خدایی لذت میبردم از خروپفات ، برعکس خروپفای بابای بیچارم:)))) خیلی شب متفاوتی بوووووووووووووددددد مرسیییییی دیووووووونه!!!!!!:*

امشبم ک میریم خونتون تا بیشتر و رسمی تر با خانواده ی خاستگور مریم آشنا شیم :">

امیدوارم خودمو همه جوونای دیگه خوشبخت بشیــــــــــــــــــــــــــم...

الان ک این رامینویسم تو یواش یواش داری از صدای تق تق ِ کیبرد بیدار میشی :>

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

همیشه همینطوره ، فردای شبی که برف میاد آفتاب میشه و همه برفارو آب میکنه که یووقت من نرم دو دیقه برف بازی :| مامانم میگه ، قدیمیا گفتن ، آدم که ته دیگ زیاد بخوره شب عقد و عروسیش برف میاد ! اما شما دوتا که کلن غذاتون ته دیگه بوده از بعله برون شروع شده برف و یخبندون:دی امروز بلخره شد که بریم عیادت مامان جون واسه کسب اجازه و اینکه ببینه بلخره این آدم خوشبخـــــــــــــت :D که قراره دوماد پسرش و همسر نوه ی یکی یدونش بشه کی هست :) اصن هیچ کار نکردم واسه فرداشب ، تو اتاقم خر با بارش گم و گور میشه !!!!! باز خوبه که برف اومده و هم میهنان ِ کرجی مزاحمت ایجاد نمیکن واسمون(دور از جون عمه ی گلم) . البته اگه تا فرداشب همینطور هوای ناجور ادامه پیدا کنه..... اگرم آفتاب بشه که منتظر هم میهنان میمونیم :| فردا آرایشگاه رفتنمم که کنسل شده ، عمه جون گفت صلاح نیست شب بعله برون صورتم تغییر چندانی کرده باشه ، ایشالا واسه عقد میریم صفا میدهیم ...

+دیگه چیزی ب ذهنم نمیاد !! فقط یادم باشه اگه تو خاستی این پست رو بخونی حتمن مزاحمت هم میهنان کرجی رو ویرایش کنم :D:D:D:D عمه هات رو چشو چال ما جا دارن باور کن :)))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

اینم از امشـــــــــــب ، 8 دی ماه 92 ...

یه شب ِ خاص تو زندگی ِ هر دختر و پسری . شبی که خاطره ش تا آخر عمر همراه آدم میمونه . شبی که به صورت رسمی تر از همیشه به عنوان خاستگاری [خجالت] برگزار شد :"> تمام وقت داشتم فکر میکردم من که مثلن فامیلیمو از بچگی همه باهم بزرگ شدیم داشتم از خجالت میمردم خدا به داد اونایی برسه ک غریبن :| قررررررمز شده بودم وقتی چای آوردم ، مردم وقتی گفتن نظر آخرو رو مهریه خود عروس خانوووووم بگه :دی صدام انگار رو ویبره بود لامصب :)) میخاسم بکشمت که اونجوری زُل زده بودی تو چشاماااا !! اما خوبیش این بود که میدونستی من چجور شیرینی ای دوست داشتمو همونا رو گرفتی ترکیدم از ذوق وقتی جعبه باز شد :D کت شلوار امشبتم زیاد بهت نمیاد خوشم نمیاد ازش ، اما کراواتش همون بود که تو اصفهان خودم پیچیده بودم دور گردنت نزدیک بود خفه شیییییییییی :×:×:× دیگه اینکه آقای "ج" و "گلـــــــــــــــــم" واسه اولین بار بود میومدن این خونمون !! و دیگه اینکه کلی تو دلمون خندیدیم وقتی گفتن عروس و داماد برن تو اتاق حرفاشونو بزنن !!!!!!!! :0 آجیتم ک تابلووووو جلو بابام هی میگه آره آره اینا تاحالا باهم حرف نزدن پاشید پاشید ، بابامم دمش گرم به صورت معناداری گف "بععععععععععععععععععععععله پاشن گناه دارن" :دی ، خیییییلی هم راست میگفت اتفاقن انقد حرف داشتیم که ، تا رفتیم تو اتاق پریدیم تو بغل هم دیگه :)))))))

+مهریه هم طوری بریده شد که خوراک ِ غرغرای عمو و عمه و دایی و همه کسایی باشه که مهریه دخترشون از 500 تا کمتر نیس .......110  تا سکه و سفر حج !! همین :) قناعتو از من یاد بگیریداااااااا :D:D:D:D

+من حس میکنم بابام چیزخور شده دمش گرم :)))))))))

+تو هم قاطی داریاااااا !!!!! تنها شرط آقا دوماد ما : همسرش چادر سر نکنه والسلام :|:|:|:|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
بانوی شرقی

از مهریماه تماس گرفتن ، واسه روز جمعه 11 صبح نوبت زدن واسه صفای صورت و ابروی عررررروس ^_^ . من شدیدن دلم واسه این پاچه بزیهام تنگ میشه:( مخصوصن حالا که یکی دو ماهه گذاشتم پر و پیمون بشن !! ماشینت خرابه ، همش سر کاری ، لباس ندارم ، میخام با تو برم بگیرم ، درس دارم ، سرده ، وقت کمه ، اوضاع کوفتیه این چند روزه . امشبم که خیلی جاها رفتیم واسه لباس اما چیزی که مناسب باشه هیچ جا نبود :( از دیشب که با مامان افتادیم ب جون خونه هنوز خستم و خابم میاد ، امشبم که همگی میاید واسه توافق سر مهریه و من اصصصصصصن حوصله ندارم :0 اه اه آینه ی اتاقمو از اینجا نگاه میکنم حالم بهم میخوره نمیدونم چرا یادم نبود دیشب تمیزش کنم :دی ریش و سیبیل کوتاه ِ مدل احسان خیلییییییی بهت میاداااااا نکنه روز جشن بریزیشون پایین میکشمت !! هی خدا تو این گیرودار خاستگار مریمم میخاد بیاد واسه صحبتای نهایی ، اخ جون یه عقد و عروسی دیگه اوفتادیم ، اونم از نوع خاهر شوهریش !!!!!!! آقای "ج" امشب واسه اولین باره ک تشریف میاره خونمون :|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
بانوی شرقی

همین الاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
بانوی شرقی