لباس..
پریشب محمد با یک ساعت و پنج دیقه تاخیر اومد دنبالم !! بسیااااار رو بدقولی حساسم :| و با اینکه تو خونه بودم اما بازم ناراحت شدم.. طبق معمول همیشه ک ناراحتم لام تا کام حرف نمیزدم.. رفتیم خونشون هی باهام حرف میزد ک منو قانع کنه منم خیره ب دوردست ها تو خودم بودم ک یک دفه دیدم یه موجود پردار ِ قهوه ای رنگ داره ازون دور پرواز کنان میاد سمتم !!!!!!! 0_0 اصن یااااادم رفت ک مثلن ناراحتم مثه چسب ملتمسانه چسبیدم به محمد :)) محمدم ب خیال خودش من پشیمون شدم از قهرو اینجوری دارم ابراز پشیمونی میکنم.. مات و مبهوت.. :دی . انقد بد می پرید من فکر کردم سوسکه لامصب.. نگو پروانه بودو همه فیلم منو خراب کرد :/
دیشب از لباسای تنگ و گرفته ی خودم خسته شده بودم و همینجوری از تو کمد محمد یه لباس آزاد پیدا کردم پوشیدم ک راحت باشم.. دیگه انقد راحت بود ک وقتی خاستم بیام خونه فراموش کردم لباسی ک تنمه واسه خودم نیست.. تو خونه مانتو مو ک در اوردم بازم نفهمیدم.. از اتاقم ک بیرون رفتم مامانم گفت این چیه تنت؟!؟! :/ تازه فهمیدم ماجرا چیه :)) خیییییلی لباس خوبی بود ! تو فکرم ک دیگه پسش ندم.. خیلی حس خوبی بهم القا میکنه.. درش نیاوردم.. صبح ک پا شدم از خاب اونو تن ِ خودم دیدم خیلی سرحال شدم...
امروز بیمارستان اصلن روز خوبی نبود ! ب قول ارسطو روز نا آرومی داشتم ! یه مریض خیلی بد فرم افتاد بهم و منم ک هنوز اول ِ راه !!!!! با هر زوری بود تراشه شو پیدا کردم .. اما وقتی تیغه رو تو حلقش جابجا میکردم از شدت استرس و فشاری ک وارد میکردم دستم میلرزید و فقط چیک چیک عرق سرد از توی کمرم میریخت !!!!! هر لحظه منتظر بودم دندوناش بشکنه بریزه تو حلقش :| معتادم بود و دندوناش ب هیچی وصل نبود :| لوله رو ک وارد کردم حس خودم آلارم داد ک بجای نای رفته تو مری :( ب دکتر گفتم حتمن چک کنه چک کرد همینو گفت :( اصن دااااااااااغون شدم.. بعد از این همه مدت این فرصت خوب رو زیر دست دکتر مردانی از دست دادم :( فعلن حس مایوسانه ای دارم....
و خلاصه اینکه دیروز عصر رفتم کلی وسیال مختلف خریدم واسه فردا.. از پودر خامه و قیف و قالب کیک تا کاغذ کادو و اینجور خرت و پرتا !! خیلی استرس دارم.. اولین باره ک میخام همچین پروژه عظیمی رو مدیریت کنم :)))) آخه منو چ ب اشپزی.. پارسال واسه دایی یه کیک پختم چنگی به دل خودم نزد... اینبار از چندین نفر مشاوره کیک پزی و خامه سازی گرفتم :| امیدورام خوب از آب دربیاد....