- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

تولد امسال

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۰ ب.ظ

تولد امسال محمد با بقیه سالها فرق داشت .. کلی احساس خوب و کلی احساس ِ بد باهم تو دلم بود.. خب احساسی موقع دیدن برق توی چشماش وقتی که کیک رو نشونش دادم داشتم یا وقتی که لباسایی که براش خریده بودمو میپوشید و خیلی بهش میومد داشتم تکرار نشدنی بودن... وقتی دوتایی شمعارو فوت کردیمو آرزو کردیم.. وقتی تنهایی کیکشو نبرید و اول دستامو تو دستاش گرفت و مثل ِ همه ی رفتارای متفاوت دیگش حتی دست گرفتنشم با تمام دنیا فرق داشت و اول دستمو آروم فشار داد و بعد باهم کیک رو بریدیم..... پر شدم از ذوق !! اما احساس ِ اینکه دیگه از این ب بعد محمد کاملن رسمی میشه تو کارش و دیگه از اون وقت و بی وقت ب خاطر من پیچوندناش و همش دنبالم اومدن ها و بیرون رفتن ها و پیش هم بودن ها و این چیزا خبری نیست ! دیگه صبح زود میره و خیلی زود بیاد غروب یا شب..... روزها نیست و شب ها خسته...خیلی ببینمش شاید هفته ای دوبار شاید هم نه! نمیدونم شاید عادت کنم زمان که بگذره....

واسه همینم خیلی دلم گرفته بود اون شب.. وقتی که همه رفتن به محمد گفتم بریم بیرون لطفن :( اونم قبول کرد و رفتیم بیرون.. خیلی الکی.. فقط دور زدیم تو خیابونا.. پای کوه.. نیمکت و پارک.. هوای خیلی عالی ِ پاییز... یاداوری ِ کلی خاطره !! اما مثه همیشه دل دماغ نداشتم..

+من همیشه خدا رو بخاطر این همه مهربونیای تموم نشدنی و این همه حوصله ای ک داری شکر میکنم !! این همه اذیتایی ک من تورو میکنم بخدا بابای خودم ک اسطوره ی صبر و حوصله هست اگه بود الان نابودم کرده بود :/

نصفه شب محمد خابش برده بود و من از فکر خابم نمیبرد.. هرچی فکر کردم راه معقولانه ای ب ذهنم نرسید ک بیدارش کنم !! یه دفه محکم تکونش دادم گفتم پاشو منو ببر خونه خابم نمیبره.. پاشوووووو.. حوصلم سر رفته .. :| محمد پنج دیقه ای خیره شده بود ب من و غرق در افکار خودش :)) ولی بعد از اینکه نتیجه گرفت من "نوسان و دیوونگیم ذاتیه" خیلی صبورانه 1 ساعتی باهام حرف زد و سرگرمم کرد تا خابم گرفت... حالا اون نمیذاشت بخابم.. :)) وای خدا !! ممنونم ک واقعن درو تخته رو باهم جور میکنی :/

اینم لینک عکس کیک ک چون با گوشی ام نتونستم درست اپلودش کنم😞

http://uupload.ir/files/hed9_img_20151017_140702.jpg

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۷
بانوی شرقی

نظرات  (۴)

۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۱:۴۸ نیمه سیب سقراطی
تولدشون مبارک ...
خدا خیلی دوستشون داشته که یه همچین بانوی ماهی رو بهشون داده ، والاع :)
پاسخ:
ممنونم یکتای گلم.. سلامت باشییییی...
وای نگو پررو میشم:-)) 
چقدر خوب که همه جوره راه میاد واسه همینه که کمتر ببینیش دلت تنگ میشه اما عادت میکنی و عوضش وقتایی که میری بیرون میذاری حسابی بهت خوش بگذره:) و به هیچی فکرنکنی
یه عالم آرزوهای خوب برای جفتتون🌹
پاسخ:
هوووم :) ولی ترک عادت موجب امراضه :دی
ایشالا نرگسم
ممنوووووووووووووووووووون :*******
۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۹:۲۱ زینـب خــآنم
اول بگو کیکت خودش سفید بود یا شکلاتی ؟؟؟؟ : ))  ببینم هوسم بشه یا نه  : دی
به به عجــب کیکی ، چه خوب شکوفه هاشو درآوردی ، خیـــلی خوب شده
آفـــرین واقعــــــــــآ ^_<
اولین تجربه خامه زنیت بود ؟؟؟؟
بدبخت خوبه هیچی هم بهت نمیگه و فقط تحملت میکنه  : )))
والا هرکی دیگ بود ممکن بود ی برخورد تندی باهات بکنه هـــــــــآ  : دی
بلاخره همیشه زندگی اون جوری ک ما می خوایم پیش نمیره ، همیشه بر وفق مراد نیس ، همیشه در دسترست نیس ولی ایشالا هروقت برین خونه خودتون لااقل همون مقدار بعد از سرکارش همش باهاشی
درواقع زندگی خیلیا همینه ، حتی دوران عقد ، ولی خب شما تونستین یکم غیر از این شرایط ُ هم درک کنین و استفاده
امیدوارم هیچ کدوم از اوقات باهم بودنتون واستون تکراری نشه   ; )
این شرایط T ینی خوش گذرونیای دوران عقد دیگ کافیه  : دی
پاسخ:
خود کیک دو طبقه بود یه طبقه شکلاتی یه طبقه  پرتقالی..
مرسسسسییییی جات خالی واقن ^_^
ارهههههه همراه با مامانم البته

واقعن !!! خدا یچیز میدونسته :|

ایشالا ایشالا.. ممنون عزیزممممم.
 بله کافیه :))
ولی کیک سال بعدو همشو یک طمع و یکدست شکلاتی درست کن باشه؟؟؟
:)))))))))))))))))))))))))))))))))

پاسخ:
باشه.. برات میفرستمش :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی