- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

115

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ

چند روزی میشد که برگشتنه از دانشگاه به جای اینکه مستقیم بیام ، مخصوصن از وسط بوستان رجایی میومدم ، یه نیمکتو نشون کرده بودم که هر روز روی همون میشستم ، دفترچه ی کوچیک سیاهمو در میاوردم ، چند خط واسه دلم مینوشتم ، ورقه رو از دفترچه میکندم ، مینداختمش زیر پا ، بعدم راهمو میگرفتمو میرفتم.......

نمیدونم وقت نمیشه ؟ یا دلم دیگه نمیخاد همه ی این احساسا واسه همیشه تو جایی ثبت بشه که دم دستم بمونه ، اینکه حرفامو باد ببره و دیگه نتونم مرورشون کنم شاید واسم بهتر باشه !! بماند که اگر کسی هوامو داشته باشه و بعدن این کاغذای زیر پا افتاده رو برداره و بخونه ممکنه بفهمه دیوونه شدم !

امروزم مثه گذشته نوشتم ، از دیشب ، از اینکه گفتی از اون شب که سویی شرتمو خونتون جا گذاشتم هرشب میندازی روتو میخابی ، از اینکه الان سویی شرتم بوی خوب تو رو میده ، از اینکه دیشب موقع حرف زدن باهات خیلی گریه کردمو دلیلشم بهت گفتم . بازم مینویسم ، بازم میندازم دور ، بازم دوستت خاهم داشت......

 

+پارسال این موقع رو یادم نرفته ، شب تاسوعا بود و آخرین مراسم حلیم پزون خونه ی مادبزرگ ، یاد همه چیز بخیر.....

+از روزایی که کیفم تا خرخره پره و مجبورم بعضی کتابارو با یکی از دستام تا خونه بیارم اصلن خوشم نمیاد !!

+با اینکه هرروز وزنه میزنم اما ماهیچه های دست راستم بدجور درد گرفت امروز.

+این ایام واسه منی که معتادم سخته ، گوش ندادن به موزیک از کاری که در حال انجامشم خستم میکنه .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۰
بانوی شرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی