156
دیروز یه پستی نوشتم اما نشد ک ثبتش کنم!ینی نخاستم ... بازم ساکت موندم تا همه چی روبراه بشه . امشب خاستم بنویسم از دیشب ، از شام ِ دیشب که خیلی چسبید ، از کوه نوردی تو اون سرما تا نزدیک صبح ، از همه چی ، از روز ِ ب اون خوبی ک دسته جمعی شب شد ، از امشب که بازم تا فهمیدی تنهام ، نذاشتی تنهایی حوصلم سر بره ، از اومدن غافلگیر کننده ت و اون گـُـلای قرمز و صورتی قشنگ ِ تو دستت . میخاستمبا ذوقبنویسم ، از اینکه خیلی وقت بود ........
علی رغم ِ همه ی اتفاقات ِ خوب ِ دیروز و دیشب و غیره !! اون مشکلی ک تو پست ِ قبلی ثبت ِ موقت کردم هنوز واسم حل نشده :( مشکلی که حتی در بهترین شرایط در آن ِ واحد فکر کردن بهش حالمو میگیره لامصب :( مشکلِ کوچولویی ک امیدوارم تا آخر ِ هفته حل بشه!
ولی امشب یه حسن ِ تصادف جالب کلی منو ب وجد اورد ^_^ اونم اسمس ِ الهه بود که درست زمانی اومد که تو میخاستی .... !!:دی (الان صاحاب ِ اسمس خودش فهمید کـِـی اسمسو فرستاده ، درست از جایی ک زندگیم شروع شد امشب ! درست سر ِ بزنگاه:D:D:D ) اصن کلی خندیدم وقتی خوندمش :) :*
میدانی عشقک؟یک وقتهایی مثل امشب خیییییییییییییییلی خاص میشوی میخاهم تکه تکه ات کنم ، دور ِ هر تکه را طلا بگیرم و بیاویزمت بر گردنم ، فقـــط یک وقتهایی که خیلی خاصتر از پیش میشوی :P