158
همین الان ِ الان !! وقتی داشتم از فرط ِ بیکاری ایمیلای نخونده رو چک میکردمو چرت و پرتارو پاک میکردم چشمم خورد به یه اسم... یه اسم ِ آشنا ک بعد از مدت ها ک ایمیلمو چک میکردمو ازش هیچ خبری نبود واسم ایمیل داده ، سوم ِ فوریه . بعد از اینهمه روز همین الان دیدمش :( اشک تو چشمام جمع شد وقتی خوندمش ، خیلی راحت باید ازش بگذرم و جواب ِ تبریکشو که ب مناسبت ِ ازدواجم بود رو ندم!باید بتونم اون "سلام عروس خانوم" ِ تلخشو در نظر نگیرم... ! بیشترین چیزی ک منو ب وجد اورد موقع ِ خوندنش ، این بود که دقیقن نکته هایی رو بهم توصیه کرده بود که تو این مدت ِ زندگی ِ دونفره نادیده گرفتمشون و بدجوری از همون مسائل ضربه خودم ، شاید اگه قبلتر اینارو میخوندم ، -قبل از اینکه هر مشکلی پیش بیاد- ، انقد عمق حرفاشو درک نمیکردم اما الان بعد از پشت سر گذاشتن ِ کلی اتفاق ، خوب میفهمم که با اینکه من این اواخر خییییییلی بهش بی احترامی و کم لطفی کردم اما همشو از سر ِ عشق و علاقه بهم گفته . این جمله ش "می دونم که به همسرت به شدت عشق می ورزی" منو خیییییییلی تحت تاثیر قرار داد ، این جمله رو پیش تر هم گفته بود و من پوزخند زدمو گفتم "چ فکراا!" . الان میخام جییییییغ بکشم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ... شاید اگه صحبت ِ یه سری حریما در میون نبود همین الان گوشیمو برمیداشتمو تلفنی جواب تبریکشو حتمن میدادم اما . . . :(((