164
میبینی هنوزم تو سال ِ 90 موندم ، مخصوصن تو اون شبی که این شعر ِ لعنتی اومد ، اون شب واسه خودش یه شب ِ استثنایی بود ، تو این سالها یادم نمیاد هیچوقت مثه اون شب که واسه اولین بار این شعر اومد من بغضم ترکیده باشه و اشک ریخته باشم . دقیقن همین موقع ها بود . با تمام ِ وجود محتاج ِ کسی بودم که بتونه درکم کنه ، تا باش حرف بزنم ، تا دلمو خالی کنم ، تا یکم حتی شده الکی دلداریم بده و باهام همدردی کنه . دلم واقعن تا لب ِ لب پر از حرف بود و هیچکس نمیتونست هیچکدوم از حرفامو بفهمه . بجز یه سررسید ِ سیاه که تند تند پر میشد از حرفای 90ی . سال ِ 90ی که هر چی ازش بیشتر گذشت حتی آدمایی که از دور منو میدیدن فهمیدن دیگه اون آدم ِ قبلی نیستم . سالی ک حالا ک از دور بهش نگاه میکنم میتونم اسمشو بذارم سال ِ "بحران ِ روحی روانی ِ شخصی" . سالی که همه ی استرسای این مدتم پیشش هیچ خودنمایی ای نمیکنه . دو ساله این موقع از سال که میشه ، هوای ته ِ اسفند ک بهم میخوره میخام استرس بالا بیارم بپاشم تو صورت خاطره های تلخم . درو دیوارا یه رنگ ِ دیگه میشه ، گوشیم یه شکل دیگه میشه . عطر ِ لاگوست و کلاسور ِ نقاشیم اعصابمو خورد میکنه . دوسال گذشته و من هنوز نمیخام از جلوی فروشگاه ِ عماد رد شم . دو سال گذشته و من هنوزم جرئت نمیکنم تو جمع این شعرو گوش کنم . دوسال گذشته و این شعر اگه بخاد پخش بشه فقط مخصوص ِ تاریکی ِ نصفه شب و تنهاییامه....... .
+خدایا چی شد یهو؟دو سال ِ تمام متهم شدم به چیزی ک نبودم ، کاش بنده هاتم مثه خودت ب آدم دو دیقه فرصت دفاع میدادن ...
+"خیلی دلم ازت پره" سیااااااااه ترین و پست ترین شعر ِ ذهن ِ منه