173
چند روز پیش فهمیدم یکی از شبکه ها فیلم "زمانه" رو داره پخش مجدد میکنه . اولین باری که این فیلم پخش شد من اوضاع روحی خیلی خوبی نداشتم . ترس"نرسیدن ب خاسته ام"و یه سری اتفاقها تمام وجودمو پر کرده بود . به بعضی جاهای فیلم ک رسید از ته دل با دیدن صحنه هاش اشک میریختم و غصه میخوردم . حالا رسیده ب همون قسمتها . بازم نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم . نمیتونم بعضی حسها رو از خودم دور کنم... انگار میفهمم شخصیت ها چه احساسی دارن ، انگار جنس بغضشون رو میشناسم ، دوست دارم بعضی سکانس ها رو بارها و بارها ببینم و هربار ک میبینم گریه کنم و نقش اول فیلم رو بغل بگیرم و آرومش کنم . من ب غم و غصه های عاشقانه خیلی بی جنبه م . بقول مامان شاید از بس ک عاشق بودم اینطوری شدم !!! البته بیراهم نمیگه . کسی تا واقعن چندسال واسه رسیدن ب تنها امید زندگیش انتظار نکشه ، تا تموم لحظه هاشو از"نرسیدن"و"از دست دادن"نترسه نمیتونه درک کنه ک چ احساسیه . کسی ک تا اراده کرده زندگی براش هموار شده و عشقش تو دستش بوده نمیتونه بفهمه پشت لحظه لحظه ی زندگیِ همچین آدمایی چه ترس و استرسی پنهانه.... امیدوارم هیچوقت اون روزها تکرار نشه ، و تمام آثارش از ذهن و روحم پاک بشه....
+پ.ن : میگن آدمای عاشق شبا بیدارن روزا میخابن . من نمیدونم چرا وقتی پیش توام شب و روز میخام بخابم :) بغض کردم وقتی خاستی بری.....