- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

183

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

من دیگه از تعطیلات بدم اومد !!! همش خاب الودگی همش بیکاری . دلم دانشگاه میخاد . بیمارستان . خستگی ِ خنده و کار .... ! بخصوص امروز ک فهمیدم عمه های محمد هفته ی دیگه قراره بیان و مثل پارسال باید سیزده بدر رو در حضور یه عده آدم ِ نچسب سپری کنم و بهم زیاد خوش نگذره . اینم شانسه منه خب . یادمه بچه ک بودم اصلن سالی یکبارم نمیومدن دیدنی ِ شما اصلن یاهم قهر بودید ، اما حالا.... . بیخیال یکی میگفت خودتو بزن ب بیخیالی تا بگذره ، و البته چاره ای هم نیست جز این . بازم خدا رو شکر ، همین ک امسال احتمالن کرج نخاهیم رفت و کمتر حرص خاهم خورد لذت میبرم . حتی ب قیمت نرفتن خونه ی عمه ی عزیز خودم .

من تا دیشب فکر میکردم عموی محمد ب من محرمه . آخه همیشه دست منو میگرفت و بوسم میکرد . دیشب ک دست دادم باهاش یدفه پسرش گفت هرچند ک میگن عموی شوهر نامحرمه اما خب ایشون حکم پدرو دارن و اشکالی نداره :D اون موقه فهمیدم ک ....

دیشب اونجا کلی احساس از خود خشنودی ب من دست دادزن عمو میگفت دیگه امسال هرجور شده باید حمید رو زن بدم . شما دختر خوب سراغ ندارید؟؟ خاله چندتا دختر از فامیلمون معرفی کرد . زن عمو با عشوه های همیشگی و لهجه ی غلیظ اصفهانی فرمودن . نه من دخترای فامیلتونو میشناسم چنگی ب دل نمیزنن . بعد یه نگاه ب من کرد و رو ب خاله گفت شوما تو فامیلتون یه گل بود ک اونم تور انداختید شکارش کردید .... منم ک بی جنبهداشتم از خجالت میرفتم زیر صندلیمحالا دیگه من علاوه بر این ک یک واژه شناس پزشکی ام یک گل ِ ربوده شده هم هستم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۰۴
بانوی شرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی