187
+هوووررراااا... بلخره جنب و جوش و تلاش شروع شد . زندگی رونق گرفت . هم نشینی بادوست عزیزتر از جانم از سر گرفته شد... چقد امروز همه انرژی داشتن تو یونی. استادا.. دانشجوها... حیف ک این انرژی دیری نمیپاید ک ب اخر میرسد :)) امروز همه با ظاهر کاملن جدید اومده بودن کلاس بجز من . من از سال اولی ک رفتم دانشگاه دو سه تا مانتو رو انتخاب کردم و همیشه هم اونا رو میپوشم. خییییلی کم پیش میاد لباسای مهمونیمو اونجا بپوشم . انقدر هوا الوده و ناجوره ک باید دو روزی یکبار حداقل تمام لباسا شسته بشه و من عمرن دلم نمیاد همچین جسارتی رو در مورد لباسای مهمونیم انجام بدم :دی بنابراین ترجیح میدم روند سابق رو حفظ کنمو کاری ب محیط رنگارنگ اطراف نداشته باشم:-!
+امروز پس ازمدتهاااااا دکتر وحید رو دیدم با ظاهری جدید و نچسبانه. با ریشای بلندی ک اصلن با اون ظاهر بیبی فیس تناسب نداشت . اما همچنان با پوشاک مارک و خاص خودش ... جالب بود ک دقیقن وقتی داشتم بهش فکر میکردم دقیقن یک متری من نشسته بود ....
+دو روز از پایان تعطیلات گذشته و من هنوز تو شوک ی اتفاقم. هنوز باورم نمیشه ک امسال عید دختر عمت رو ندیدم. جالبه . امسال تصمیم گرفتم وقتی میبینمش سعی کنم دوسش داشته باشمو مث ی دوست صمیمی رفتار کنمو باهاش کنار بیام . اما در کمال ناباوری جور نشد ک بیان و من هنوز باورم نشده.... شاد یکی از بهترین تعطیلات نوروزی من بود با توجه ب این موضوع....