کابوس.....
هوووووم!! این دو روز خونه نبودم.. ولی خدایی هیچ جا خونه ی آدم نمیشه!!! امروز از بس قبل از خاب حرفای بیربط زدیم ، امروز نمیدونم ساعت چند بود.. خاب دیدم ک مثلن تو آبمیوه ی محمد کتامین ریختم ک اعتراف ازش بگیرم.. اونم میگفت ک قبلن عاشق یه دختری بوده و چند سال باهم بودن و براش گل میخریده :))) و حتی یه شب پیش هم خابیدن !! ولی تاکید میکرد ک دستم بهش نزده هاااا!! اصن داغونم کرد اعترافاتش !!! اتفاقن دیدمش قیافه ی سوژه رو! یه دختر ریزپیزه ی خیلی سبزه ک گل قرمز دستش بود :| چ خاب مزخرفی بود.. هزار بار تعریفش کردم واسه محمد :دی من هی تعریف میکردم ک اون دلداریم بده.. اونم هی میگفت خب بلخره خودت فهمیدی و من راحت شدم :| مونده بودم چطور بهت بگم :||||| ینی تو روح هر چی پسرالان کاملن لهیده و کوفته ام از بس سوژه ی اعتراف کننده فشارم داده و زورم بهش نرسیده :| ولی خداروشکر ک یکم مغزم سبک شد از فکر و خیالات الکی... ولی دارم میترکم از بس پات بسته بود و نتونستم باهات برم بگردم :(
امروز ب نسرین اسمس دادم ک نمره نیمده؟ گفتش ک دیگه منتظر نمره نباشم! ترم بالایی ها گفتن ک نمره ی ترم 6 شون رو ترم 7 داده دکتر محترم :| بنابراین دیگه هیچی دیگه....
از وقتی رسیدم خونه منتظر بودم محمد بهم زنگ بزنه.. بگه کی میای.. ک درنهایت متوجه شدم گوشیم خاموشه!! و الکی منتظر بودم :|