لانگ دی :)
اخیش.. خسته م !! امروز ب جبران تعطیلی ِ دیروز لانگ بودیم.. خدا رو شکر ک حداقل پیش دوستام ک هستم یکم از تنش و فکر و خیال فاصله میگیرم.. حیف ک فردا پایان ِ کاراموزی ِ تابستونه و باز هم تنهایی و بیکاری ب من هجوم میاره تا وقتی ک با خودم و محمد کنار بیام و همه چی عادی بشه..
امروز یکی از عمل هایی ک بودم دقیقن دختری بود هم سن و سال خودم با مشکلی مشابه خودم منتها سمت ِ متفاوت.. خیلی اسنرس گرفتم.. از اتاق رفتم بیرون !! همینطور ک عقب عقب میرفتم رفتم رو پای دکتر شاه محمدی -_- اوووووف از بین این همه ادم دقیقن کسی ک هردومون کمی روی هم حساسیت داریم و نمیفهمم چرا هروقت منو میبینه نیشش تا ته باز میشه.. ازونجا ک هر وقت میبینمش از ترس اینکه اول سلام کنه و خجالت بکشم بهش سلام میکنم تا سرمو برگردوندم دیدم اونه خیلی ناخوداگاه بجای ببخشید گفتم سلام دکتر!هی خندیدو من چقد خجالت کشیدم :( استاد انگار ک پای اونو له کردم گفت آآآخ حواست کجاس دخترم!!!!!! خوشم اومد ک دکتر در حمایت از من گفت ک چیزی نشد ک قولنجش شکست! بعدم پاشو اورد بالا و گفت هاها خیلی سالمه..!!
بعد از بیمارستان رفتم واسه سونوی مجدد ِ برست.. ! توده ها بزرگ شدن.. هه! انگار ک خوب تغذیه میشن.. استرس به وفور بهشون میرسه و سایز بهشون میده.. تا چند روز پیش ترس زیادی نداشتم.. فکر میکردم حتمن خوش خیم باشن.. اما از وقتی ک دکتر گفت همه چی پنجاه پنجاهه و قبل از ازمایش پاتولوژی خوش خیمی و بدخیمیش مشخص نیست استرس همه جونمو پر کرد!!!! امروز دکتر گفت حتمن باید عمل بشی.. چند روزه ک فقط از خدا خاهشم اینه ک اگه قراره ناقص یا کچل ِ شیمی درمانی بشم حتمن یه جا جونمو بگیره و اذیتم نکنه!! چون من خیییییلی ضعیف تر از اینی ام ک در ظاهر نشون میدم..
تو این روزا ک خیلی میترسم و روحیه ام ضعیفه فقط بودن ِ محمد کنارمه ک بهم ارامش میده که اونم نیست.. تو تنهاییام فقط بهش فکر میکنم و بدتر میشم.. اگه بود حتمن کلی سر ب سرم میذاشتو منو میخندوند.. حتمن ب روش لوس بازیای همیشگی بهش سفارش میکردم ک بعد از من حق نداری زن ِ خوشگل بگیری ! باید حتمن چنین و چنان باشه و حتی حق نداری دوسش داشته باشی و تاکید میکردم که راستیییییی!! عشق بازی هم فقط وفقط ب هدف تولید یک یا دو بچه باشه و بس :))) اونم محکم لپمو گاز میگرفت ک دیگه حرف اضافه نشنوه... بعدم چشمام پر از اشک میشد و محکم بغلش میکردم تا قلبم آروم بشه....
روزا پشت سر هم میگذره و هردومون از غصه هایی ک تو دلموونه خبر داریمو هیچ اتفاقی هم نمی افته.. مطمئنــــــــــم ک تو حالت از من خیلی بدتره.. اگه راه داشت محال بود بذارم انقد نباشیم پیش هم.......