+15 دیماه عقد کردیم....
الان که این را مینویسم ساعت دقیقن راس بودن توست ایندفه:D الان تو پشت سرم رو تختم لالا کردی و صدای خروپفت داره گوشمو آزار میده:|
داشتم میگفتم...بلخره دیروز موفق شدم از تست اعتیاااااااد موفق عبور کنم:> ظهرم که با عمه کوچیکت خاهرت رفدیم آرایشگاهو همه ابروها و موهای زشتمو دادم به باد!!!!! من تا حالا با بند موهامو نکنده بودم کصافط چ دردی دارههههههه :0:0 بازم ب شرف اپلیدی!!!!!:| ابروهامو خراب کرد زنیکه بعدشم 70 تومن بابت یه اصلاح ناقابل گرفت که هنوزم بعضی موهای صورتمو جا گذاشته ، میترسم آرایشمم گند بزنه:|
الان که این را مینویسم هنو یه روز نیس که رفدیم قاطی مرغ و خوروسا:"> دیروز این موقع ها تازه کلاس تنظیممون تموم شده بود و نشسته بودیم واسه گرفتن جواب آزمایش ، ک مامان زنگید گف پس چرا نمیاااااااااااید عاقد ساعت 6 میاداااااا!!!! چه روزی بود دیروز......:(
تاره ساعت 6 رسیدم خونه !!! یه سفره ی ساده ی خونگی انداخته بودن واسم مامانمو مریم و الی ... اتاق پر از بادکنک بود فقط... هول هولی یه رژ زدمو یه ریمل دیگه تا لباسارو پوشیدم زنگ زدنو حاج عاقا وارد شدو صبر کردیم تا آق دومادو خونواده تشریف بیارند:) دیگه تا همه جمع بشن ساعت یکم از هفت گذشت ...
موقعی ک صیغه رو میخوند یخ زده بودم و میلرزیدم نمیدونم استرس چیو داشتم:( وقتی بعله رو گفتمو دونه دونه میومدن بوسم میکردن ، وقتی چادرو از سرم برداشتنو همه دست زدن ، انقدددددد اشک تو چشام جمع شده بود لامصب:( خیییلی لحظه ی رویایی ای بووووووووووودددددددددددد:((((( واسه خیلیا دعا کردم سر عقد ...
حاالا همه اینا کنارررررر ، رومانتیک ترین قسمتش اولین شبی بود ک با خروپفای تراکتوری ِ تو صبح شد:دی ولی خدایی لذت میبردم از خروپفات ، برعکس خروپفای بابای بیچارم:)))) خیلی شب متفاوتی بوووووووووووووددددد مرسیییییی دیووووووونه!!!!!!:*
امشبم ک میریم خونتون تا بیشتر و رسمی تر با خانواده ی خاستگور مریم آشنا شیم :">
امیدوارم خودمو همه جوونای دیگه خوشبخت بشیــــــــــــــــــــــــــم...
الان ک این رامینویسم تو یواش یواش داری از صدای تق تق ِ کیبرد بیدار میشی :>