کار وقتی خیلی خیلی سخت میشه که ، بعد از سالها چشم تو چشم سلام کردنو حرف زدن ... ، بعد از این همه وقت دوری ، اتفاقی پیجشو تو ف . بوک ببینی و بشناسیش !! از وقتی دیدم قلبم اون قلب قبلی نیست :( خیلی با خودم کلنجار رفتم که دست از پا خطا نکنم اما دله دیگه دست خودش نیس . . . بلخره دیشب بعد از کلی کلنجار سلام دادم ، و امروز بعد از ظهر وقتی داشتم حاضر میشدم برم باشگاه جواب سلاممو گرفتم ..... دلتنگ تر شدم وقتی دیدم یه اسمم لفظ ِ "خانم" چسبوند و خیلی رسمی حالم رو پرسید !! انگار انتظارشو داشت ؛ نه تعجبی در کار بود و نه دلتنگی ای . "هرچند ، با اون غروری که من از تو سراغ دارم ، همینشم واست سخت بوده حتمااااا ، تو فکر میکنی من نمیدونم ، اما تو خیلی خیلی من را دوست داری و به روی خودت نمی آوری ، و این اعترافی بود که خودت کردی"
+از اذهان ِ مریض ِ منجمد میترسم .
+هنوز همقلبم برای یک نفر استسوء تفاهم را کنار بگذار!!
+از وقتی فهمیدم خودتی صد بار بیشتر این شعرو گوش دادم " دلم گرفته از دلم که از تو دوره......."