- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....


امشب...نمیدونم بعد از چند شب!! اما بعد از یه مدت ِ طولانی تنهایی میخابم . با نوشتن ِ همین نصفه خط چشام پر از اشک شد !! احتمالن به نظر ِ خودت یا خیلیای دیگه خیلی هم مسخره باشه اما احساسات ِ یه دختر ِ مغرور ِ موفرفری ِ تیرماهی واسه خودش خیلی محترمه . احساساتم بهم میگه امشب تختم منو تنهایی راه نمیده رو خودش - ک البته الکی میگه - ! میگه به جای تو امشب باید به جزوه ی میکروبم شب بخیر بگم - ک البته الکی میگه - .. میدونم الکی میگه ولی من اینارو میشنوم ! خیلی کسل کنندس امشب ، وقتی نیستی که توی خواب حواست نباشه و بالشم رو یهو از زیر سرم بکشیو بذاری زیر سر ِ خودت منم از حرصم محکم بخابونم زیر گوشتو پسش بگیرمو توام محکم با بالشتم بغلم کنیو باز خرخرت هوا بره !! نیستی که تو خواب دنده ب دنده بشیو شرق دست ِ سنگینتو بزنی تو صورتم منم از جا بپرمو قِلِت بدم اونطرفی ! اصن نیستی خـُرخُر کنی ک احساساتی بشمو بخابم...تو الان خابیا !! ولی من ... البته توقعی هم ازت نمیره پسر ِ سر ب هوای مهرماهی ...

+خیلی بنفش دوستدارم!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

دیشب بود؟پریشب بود؟نه نه یادم اومد ، چارشنبه شب بود ، که مهدی اینا و دوستاشو خانوماشون خودشون با خودشون قرار گذاشتن شب باهم بیریم بیرونو اصن به ما هم نگفدن میخان کجا ببرنمون !! وقتی وسط راه فهمیدم قراره برن باغ صبا و قراره قلیون و دود و این چرت و پرتا ب راه باشه حالم داشت بهم میخورد :( میخاسم یه نفرو بگیرم خففففففففه کنم دودستی !!! دست خودم نیست از هرچیز دودی (بخصوص بوی گند قلیون) حالم بهم میخوره مخصوصن که ببینم تو هم قراره همچین بویی بدی :0 دل تو دلم نبود اصن ، تو ک ب مریم گفتی باغ صبا قلیون نداره یکم حالم بهتر شد ، اما تو راه وقتی مهدی زنگ زد ب سعید سفارش داد ...... :| حالا اینارو ول کن اصن ، میخاسم بگم خیییییییییلی خوشال شدم وقتی برات مهم نبود ک بهت بگن بچه مثبت و سوسول و غیره !! خیییییییلی حال کردم وقتی تو از اونا جدا شدی اومدی پیش خودم نشستی نوشیدنی خوردی ، خیلی خودمو کنترل کردم ک جلو همه محکم بغلت نکردم :*:*:*:*:*ینی من ک دیگه عمرن با بعضیا برم بیرون ، عه عه :&

+امروز دو بار زنگ خونه مونو زدن هردوبارم هیچکی از آیفون پیدا نبود و هردوبارشم وقتی گفتم کیه انتظار داشتم دوتا انگش ببینمو درو بزنم باز شه !! اما یه بارش اداره گاز بود یه بارش اشتباهی زنگ بالا رو زده بود :|

+ینی پسرای هوش ِ 92 واااااااقعن حال بهم زنو اوسکولن !! دور از جون ِ دوسه تاشون میخام بالا بیارم وقتی نگاشون میکنم،مخصوصن سعید رخشنده - و - رضا نجات بخش :&:&:& *مخصوصن اسمشونو کامل نوشتم ک اگه روزی روزگاری اسم خودشونو سرچ کردن تو نت حتمن با این پست از وبم روبرو بشن کصافطااااا :)))))) *

+عاقای میم.صاااااااااادقییییییییییییییییییی ، مرسی ک کلاس اخلاق حرفه ای رو با من برداشتیییییییییی ، ینی وقتی در کلاس وا شدو بدو بدو اومدی تو از خوشالی میخاسم دیوارو گاز بزنم :))))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

دیشبببببببببب !! یکی از خرترین شبای زندگیم بود :( که تا صبح زیر گوش من صدای تراکتور تولید میکردیو من میخاسم خفت کنم :( حالا میفهمم ضرب المثلایی مثه مار از پونه بدش میادو ... از هرچی بترسی و اینا کاملن حقیقت داره!! بیچاره رها که دیشب تا ساعت سه بخاطر بیخابی من بیدار موندو عذاب کشید !! عب نداره عوضش بش زنگیدم و گوشی رو گذاشتم نزدیک سر محمد تا کاملن از صدای خرخرای عاقامون مستفیض بشه و خستگیش در بره بلکه یکم درکم کنه :))))) +تا عصری که برمیگردی میخام بخابم فقط :|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

دیشبببببببببب !! یکی از خرترین شبای زندگیم بود :( که تا صبح زیر گوش من صدای تراکتور تولید میکردیو من میخاسم خفت کنم :( حالا میفهمم ضرب المثلایی مثه مار از پونه بدش میادو ... از هرچی بترسی و اینا کاملن حقیقت داره!! بیچاره رها که دیشب تا ساعت سه بخاطر بیخابی من بیدار موندو عذاب کشید !! عب نداره عوضش بش زنگیدم و گوشی رو گذاشتم نزدیک سر محمد تا کاملن از صدای خرخرای عاقامون مستفیض بشه و خستگیش در بره بلکه یکم درکم کنه :))))) +تا عصری که برمیگردی میخام بخابم فقط :|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

یک هفته با خودم گفتم هوا خرابه ، تو حذف و اضافس ، کلاسا تشکیل نمیشه ، نمیرم . نرفتم و کلاسا دونه به دونه تشکیل شد . امروز با بچه های 91 کلاس داشتم ، هوا برفی بود اما لطیف ، کلاسم ک بعد از ظهر ، گفتم حتمن تشکیل میشه دیگه . پا شدم با کلی ذوق و شوق حاضر شدم رفدم . میبینم کلاس خالیه . رفدم آموزش به قدسی میگم بچه ها کوشن پس؟؟؟؟میگه اااااااااا !! اکبری جان میخای بیای خب یه زنگی ب من بزن روشنت کنم!!کلاس تشکیل نمیشه امروز :| و اینچنین بود که پای پیاده با کتونی های سفید ، تو کلی گـِـل و برف کثیف رهسپار خونه شدم :| .

تو واس چی همش سر زده میای خونه ما هان؟؟؟؟؟؟؟نمیگی من باید وقت داشته باشم اتاق بمب خورده مو جم کنم؟؟؟؟؟؟ولی خب خیلی خوبه همیشه ازین کارا بکن دیوووونه!:دی حالا فردا که میدونم میای ببینم اتاقمو چقد جم میکنم :)) به معنای واقعی دست و پاهام یخ زده اصن نمیتونم هیچ کار کنم ، اصن انگار آب تو شوفاژا یخ زده لامصب :D حتی حس درس خوندن نیست چه برسه به مرتب کردن این مکان ِ سونامی زده...

میدونی چیه؟اصن مغزمم یخ زده!!دارم ترکم نکن رو گوش میکنم و فقط دستام رو کیبرد میخوره و تق تق میکنه!دارم به این فکر میکنم که خز ترینننننننننن کار دنیاااااااااااااااااااااااااااس که آدم کفش پاشنه 15 سانتی بپوشه ، تو محیط دانشگاه :| ما که ترم یک بودیم دقیقن میدونستیم دانشگاه چجور جاییه ، نمیدونم چرا این ترم یکیای امسال با یه جا دیگه اشتباهش میگیرن :| اینا فقط نظارت داییو میخان تا درست بشن :))

آآآآآآآآآآآآآآآ عکس شادمهرو با یه دختره دیدم یادم افتاد دیشب خاب دیدم تو یه مکان ناشناخته بودم شادمهر بیکار به یه درخت تکیه داده بود باحالتی خرذوق رفتم بش گفتم بیا با من عکس بگیر گف نه اصن ب هیچ عنوان اجازه همچین کاریو ندارم ، از من اصرار از اون بیشرفم انکار :| الان میخام خفش کنم :D انقد پیشم خابیدی گفتی اگه ب جا من فلانی یا فلانی یا فلانی پیشت بود چیکار میکردی ، ب محض اینکه خابم میبره با همه عالم هستم بجز تو :)))))))))))

یکی از بچه های دبیرستانو امسال میبینم تو دانشگاه ، هم رشته ی خودم شده ، هنوز با همون ادا اطفار و ظاهر ریزه میزه ، اندکی تغییر نکرده ، فقط اسم زاغارتشو تغییر داده گذاشته شهلا ، ینی پوکیدم وقتی استاد موقع حضور غیاب اسمشو خوند ، ینی بهتر از شهلا اسمی سراغ نداشت؟؟؟؟؟؟:))))

+هیچی دیگه نطقیاتم تموم شد :D

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

هعییییییی خداااااا ، چقد این دو روز اخیر بعلاوه ی امروز خووووووب بود!! خدا چی میشد همه روزا مثه این دوسه روز بود؟ :| این کاملن بی عدالتیه که یه روزایی از شدت غم میترکم و یه روزایی از شدت خوشالی :|

پنج شنبه 10 بهمن - از صبح روز مزخرفی بوددددددد ، مثه روز قبلش چارشنبه :( اما خب شب ، شام ، اَرگ ، عشق ... تلافیشو دراورد کصاااافد :D:D البته نه !! یادمه بعد از شام هنوز میخاسم خفت کنم ، اما اون مکالمه ی طولانی ِ بعد از شام تو ماشین ، کنار خیابون بود که باعث شد خیلی از مسائل حل بشه و من خفت نکنم :| میدونی چیه؟؟؟ تو خییییییییییییلی خوبیااااا اما گاهی نمیدونم چرا خــ... میشی :0:0:0 :|

دیروزم که هووووچی دیگه از صبح تا تقریبن صبح روز بعد تو اتاق من و روی کتابای تو سپری شد ^_^ فقط شبش یه 5-6 دیقه ای با سعید فک زدیم بعد از مددددددتهاااااا ، و کلی اندرون ف.بوک ول گشتیم دوتایی . بلکه خستگیمون دربره .. 

یه جاهایی از دیشب بود که دیگه خییییییلی هندی شد لامصب :( اونجاهایی که با آهنگسازشِ مهدی یراحی یاد دوران مجردی اوفتادیو گفتی هر وقت باهام قهر میکردی فقط همینو گوش میدادم و دیگه خاهشن قهر نکنو این قرتی بازیا ... اصن من نمیدونم آخه تو دیگه چرا مثه من اشکت دم مشکته؟؟؟؟من دیشب اصن قصد گریه نداشتم ، تو که اشکت افتاد پایین مجبور شدم پمپو ب کار بندازم.......... :| بیا و یکم بیشتر پسر باش :)))

ینی من امروز دل تو دلم نبود که آیا این امتحان سختت با موفقیت سپری میشه یانع ؟! اصن میخاسم خودمو از پنجره بندازم پایین وقتی با زنگت از خاب بیدارم کردی گفتی قبول شدیییییییییییییییییییییییییی ، دیگه قلب نمونده برام ک ... صبحم که شعوری تا منو دید که دیر رسیدم به کلاس سوژه گیر اورده بود هی میگفت خانوم اکبری تازه عروسه تازه عروسه - مرگو تازه عروسه :| اون موقع میخاسم بکُشمش اما وقتی گف بخاطر اینکه عروس شدی دونمره به نمره تنظیمت و کلیه درسایی که با من داری اضافه میکنم میخاسم از همون عقب کلاس................ :D اووووووف نمره فیزیکمم که اومد و خداروشکر بالای 14 هست ، اصن هیچی دیگه امروز کلن روز خوبی بووووود ، دانشگاه که شدیدن خلوت بود اما همه بچه های جدید که من قراره باشون تو چندتا درس هم کلاسی بشم و اتفاقن با نگاه اول خیلی هم نچسب به نظر میرسیدن اومده بودن!!

الانم که داره برف میادو آیفون ما داره میسوزه :))) خدایا ینی نمیشد یه دوروز دیرتر این برفو بوران شوروع بشه که بجای کنسل شدن ماه عسل مامان اینا برگشتنشون یه هفته به تعویق بیوفته؟؟؟؟؟؟؟؟من دیگه حرفی ندارم :|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

دیشب خیلی شب خوبی بود ، چون بازم مامان یه سوپرایز جدید داشت اونم این بود ک میخاست با سلیقه ی من سر تا پای تیپتو عوض کنه ، بدون اینکه قبلش یه کلمه هم راجب تصمیمش بهمون چیزی گفته باشه برمون داشت برد فروشگاه و یدفه گف وقت کمه انتخاب کنید :)) . تعریف از حود نباشه آآآآآ اما ب سلیقه ی خودم تو انتخاب لباسای اسپرت یا رسمی پسرونه احسنت عرض میکنم :D:D:D اصن با اون لباسا و حتی کفشای سورمه ای ِ جیگولیت خییییییییلی عوض شدی خیییییییلی ماه تر از قبل شدی دیشب . همیشه عاشق این بودم که تیپ آبی سورمه ای بزنی که بلخره پس از 20 سال دیشب ب آرزوم رسیدم ^_^ کی باشه فرداشب خونه ی چیز اینا ببینمت*_*

نمیدونستم موضوع کمردردت انقد وخیمه که امروز مجبور شدی 3 تا آمپول خرجش کنی :( ببخشید ک امروز کنارت نبودم موقع دکتر رفتن و ..... هیچوقت فکر نمیکردم این همه اذیت میشی !! خدا کنه زودتر خوب بشی من اصاب ندارم تقریبن عاقای گلم ! :(:(

+شعر رابطه ی شادمهرو میگوشم . مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهه مثه همیشههههههههههههه . از صبح ک خونه نبودم دل تو دلم نبود که سریعتر بیام خونه و گوشش کنم . تنکس شادمهرررررررررر .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

آخیش !! بلخره امتحانام تموم شد ! ینی این امتحانای لعنتی نمیتونس دو روز زودتر تموم شه؟:(((( همه رو گند زدم خدایا ب دادم برسیااااااا اعصاب ندارم ! از الان تا دوازدهم بیکارم .. کاش میشد توهم بیکار باشی حداقل یه هفته ای مثه عااااااادم اوقات سپری کنیم:| کاش عمت اینا سریعتر برمیگشتن کرج ، ینی ایناااا کارو زندگی ندارن ؟ چند وقته همش اینجان :((((

خدایا شکرت .. فکر میکردم بخاطر حساسیت بالا و اخلاق گندم سه شنبه روز خوبی رو سپری نکنم اما خوشبختانه همه چی خییییییییلی خوووووووووب بووووووووووووووووووووود ، از همون صبح که رفتم آرایشگاه تا نزدیکای صبح روز بعد که سروصدا و دادار دودور بود ، فقط حیف که به لنز عادت نداشتم و در تمام مدت چشم راستم تار میدید :)) ، البته تو رو میدیدم ک وااااااااااااااقعن زشت تر از همیشه شده بودی و میخاسم خفت کنم که ریشاتو زده بودی ، اما خب کت و شلوارت خیلی بهت میومد و اینا :| :)) !! و اینکه نصفه شب یه نمه استرس امتحان تنظیممو گرفتم که اونم طراحش آقای شعوری بود و احتمالن دلش برام بسوزه و نمره مو بده :D:Dاصن چه عروس دومادی شدیم !! تو خابیده بودی خروپف میکردی منم داشتم تنظیمو جمعیت میخوندم ، چ رومانتیک :|

+راستیییییییییییییییییییییییییییی بهترین مهمونای جشنم دوستای گلممممممم -فاطمه و مامایش ، حانیه و مامیش(خانوم جنیفر) و آجیش ، مریم و آجیش ، محدثه و مامیش ، مریم گلم ، زاهده و آجیش و مامیش- بودنننننننننننن مرسییییییییییییی عاششششششششششششق همتونم سنگ تموم گذاشتییییییییییییییییییییییددددددددددددددددددددد مخصوصن جنیفر عزیزم با اون رقص مااااااااااهش . اصن وقتی میرقصیدم انگار توی تونل وحشت بودم انقد که دوسام جیییییییغ بنفش میکشیدن :))))))

 

+یه بار دیگه کنار تو نشستم تو ماشین عروس و قلبم اومد تو حلقم با این رانندگیت :|

+حتمن یکی از عکسامو خاهم گذاشت در این مکان ، اما فعلن اون یه تابلویی ک آماده شده خونه ما نیس :|

+میدونی چیه؟ وقتی دختر عمت میاد با عشوه جلوت میرقصه میخام با داس از وسط قطش کنم :| والسلام

+آخرشم بااین شعردوتایی رقصیدیم ، خیلی رقصیدم اما فقط همین یه آهنگشو یادمه ^_^ من خودم خیییییییلی خوشم اومد از قر دادنام گویا بقیه هم همینطور :D مرسی مرسی مرسی :):):):)

+یه تشکر و خسته نباشید خیییییییییلی خیلی ویژه واسه خانوم بختیاری و دخترشون آرایشگرا و عکاسای گلم .. ماچ موچ

+و در پایان : امروز تولد رها و حانیه ی عزیییییییزمه مبارکهههههههههههههههههههههههه .. ماچ موچ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی
یوهوووووووووووووووووووووووو دارم اتاق مثل طویله مو مرتب میکنم واسه شب ک میای ، دیگه تا چند روز عمرن بذارم بری ، فقط همین چندروز باشه؟؟؟؟ عب نداره فوقش بابات مجبوره بجای توهم کارکنه دیگه طوری نمیشه ک ^_^ کاش از خدا چیز دیگه خاسته بودم ، بجاش عمت اینا دو ورز دیگه میموندن :)))))

+هنوزم استرس امتحانامو دارما فک نکنی یادم نی :|
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی

دو روزه هرچی نگات میکنم میخام خفت کنم ، شوخی ام اصصصصن نمیکنم دیووونه :( آخه من نمیدونم چه حکم واجبی بود که تو نزدیک جشن برداری ریش و سیبیلتو بزنی :(( ینی بار اولی که اون شکلی دیدمت میخاسم فریااااااااااااااااد بکشماااااااااا !! فقط حیف که مهمون زیاد بود . دو روزه خیلی اذیتم کردی ولی دیشب موقع خاب ، نبودی خروپف کنی ، انقد دلم واسه صدای زمخت خرخرت تنگ شده بود ، فقط چندبار فیلمایی که از خرخرای زشتت گرفتمو دیدم قبل خاب :| چقد همه چی قاطی پاطی شده ، من وقت هیچ کاریو ندارم و فقط ب امتحان فیزیک هوشی ک قراره بدم و زبان عمومی ای ک دادم فک میکنم....... :(

+بایدم وقتی خابمو برات تعریف میکنم دلتو بگیری و غش کنی !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۱
بانوی شرقی