- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

امروز با محمد رفتم مانتو بخرم!!

کلی گشتیمو فروشگاهو بهم ریختیم و چندتا مانتو رو تست کردیم و آخرش روی یه مانتو ب توافق رسیدیم!!

یه مانتوی مشکی بلند ک توش پر از قلبای سفید کوچولوئه و سر آستیناش کشدوزی و این چیزا(در کل یه مانتو مثه محمد فضاییه)

ینی اخرین نظرو محمد داد ، منم دیدم اون دوس داره مانتو رو برداشتم

اما شک نداشتم باز مامانم قراره بزنه تو ذوقمو همینم شد اتفاقن!!

حالا قراره فردا برم عوض کنم با یه مانتوی تقریبن کرمی و ساده

+

تو راه برگشت خابم میومد و حوصله حرف زدن نداشتم

واسه همینم هی ازم سوال میشد چته چرا ساکتی؟ چته چرا حرف نمیزنی؟ حالت خوبه؟ چرا ساکتی؟ خابی؟ حرف بزن ، خابم گرفت ، چت شده؟

میگف چرا نمیری گواهینامه بگیری؟

گفتم چون ماشین ندارم ، یادم میره هرچی یاد بگیرم

یهو همون وسط زد رو تررررررررررررمز

پیاده شد

درمو وا کرد...

منو ب زور پیاده کردو پشت فرمون نشوند

حالا وسط خیابون هرچی جیییییییغ میزنم بابا ب امااااااام حسین بلد نیسممممممممم

بزور منو کرد تو ماشین پشت فرمون و درو بست

خلاصه نیم ساعتی کنار جاده داشت واسم توضیح میداد این چیه اون چیه و یادم میداد چیکا کنم

تو اون تاریکی هم چشام گازو ترمزو کلاچو نمیدید

خلاصه....

پس از توضیحات ایشون

دستیو خابوندم...

پامو تا ته گذاشتم رو کلاچ

دنده یک !! (البته باهم دنده عوض میکردیم)

همین طور ک پام رو کلاچ بود اون یکی پام تا ته رو گاز بود

آروم کلاچو ول کردم و پامو تا اخر گذاشدم رو گاز  با سرعت ماورایی و هولناکی راه افتادم ، اصنم ب ذهنم نمیرسید خو لامصب پاتو از رو گاز بردار

من جیغ میزدم و محمد فرمونو میچرخوند ، و داد میزد کلاچ ترمز ، کلاچ ترمززززززززززززززززز

منم ک هول شده بودم کاملن برعکس عمل کردم و پامو گذاشتم رو ترمز کلاچ

یدفه پرررررررررررررررررررررررررررررررررت ....

ماشین وسط خیابون خاموش شد و همه ماشینا هی بوووووووووووووقققققققققققققققق دااااااااااااااااادددددددددد

مادوتام ترکیده بودیم از خنده

اونم ک از من پررو تر میگف دوباره امتحان میکنیم

خلاصه تا ساعت 10 شب داشتیم رانندگی تمرین میکردیم

اخرشم برگشت گفت آیدا خدایی خوب ماشینو روشن میکنی

خودتو مسخره کن پسرررررررررر

 

+اینم از داستان ارنست راننده میشود

+حالا با چ رویی بش بگم فردا میرم مانتو رو عوض کنم خدا !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی
اما امروز یه خبر ِ خوشی هم ک شنیدم و درصد زیادی از ناراحتیمو بخاطر این بدبختیا کم کرد....

این بود ک "م" زنگ زد گفت ....

1.جواب ِ سونو شو دایی دیده و گفته خدارو شکر چیزیش نیس و یکم استراحت کنه خوب میشه

2.جور شده ک 6 شهریور باهم بریم مسافرت

3. هفت شهریورم تولد یک سالگیه عشق منو "م" هست :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی
امروز ساعت 7 بزور خودمو از تخت خاب کندم ک برم پیش دشمن ِ نفهم ِ دایی جان!!!

چون دایی گفته بود یارو ساعت 11 جلسه داره زود جنبیدم ک از دستش ندم مثلن

ساعت 8 دانشگاه بودم...

اما گفتن امروز معلوم نیس آقا کی تشریف ِ بی مصرفشون رو بیارن

منم رفتم با کمال پررویی تو دفترش پیش ِ منشیش نشستم تا بیاد!!!

هر یک ساعت یه بار عقربه ها زحمت میکشیدند به اندازه ی پنج دیقه میرفتن جلو !!!!!!!!!

من خمیازه میکشیدم ....

منشی تخمه میشکست

یکی کف ِ زمینو طی میکشید و با خودش حرف میزد!! گویا هر بار کنکور میداده رد میشده

یکی دیگه دااااااااااد میکشید ک دانشجوهای ترم چهادهش الان بلاتکلیفن

من خمیازه میکشیدم

منشی پسته میشکست

دوست دایی هر از گاهی میومد سر میزد ببینه در چ حالم

یکی اومده بود از مدیر گروهش امضا بگیره

یکی قرارشو ب منشی یاداوری میکرد......

هر کس مشغول یه کاری بود و.....

من خمیازه میکشیدم و.....

منشی تخمه مشکست!!!!

ساعت 10 شد !

داشتم چیزایی ک نخورده بودمو بالا می اوردم از بس این منشیه جلوم ملچ ملوچ میکرد....

+یدفه چشمم ب عکس دایی خورد رو دیوار (الهی قربونش برم) 

کلی فکر کردم ک این یاروک میخاد بیاد چ شکلی میتونه باشه!!!!

ک یدفه اومد داخل و مثه برق بدون اینکه هنوز دقیقن دیده باشمش رفت تو اتاقش

و دیگه هییییییچچچچچکی نذاش برم تو اتاقش

اخرش یکی از دوسای دایی رفت تو اتاق باهاش حرف بزنه اما این شکلی اومد بیرون و گفت فایده نداره خیلی گنده دماغه صلاحه ک توام نری توو!! برو بگو آقای شعوری(رییس دانشگاه و دوس دایی) دوباره رو مخش کار کنه

منم با چشای پر از شکرفتم دانشگاه پیش آقای شعوری

میگف تنها دلیل این مرتیکه واسه رد درخاستت پایین بودن معدلته!!!

گفتم ینی انقد فکرش کار نمیکنه ک من اگه خنگ بودم از پس کنکورم بر نمیومدم!!؟؟

اینو ک گفتم انگار آقای رییس یه فکر جدید ب سرش زد از یه نامه به استناد کارنامه کنکورم تنظیم کنه

امروز منو خیلی این طرف اون طرف کردن .......

خدا کنه همه این بدبختیا و زحمتا بی نتیجه نمونه

حالا من ب جهنم!!!

من سعی میکنم خودمو قانع کنم ک حتمن صلاحم این بوده

اما نمیخام زحمتایی ک دایی واسم کشید باد هوا بشه .....!!!

خیلی بخاطرم کارشو ول کردو اومد دانشگاه

دوس ندارم جلو اون یارو حرفش زمین بیوفته

فردا پس فردا دیگه جواب قطعی رو بهم میدن

ب قول رها مثه کسی شدم ک پشت در ِ اتاق عمل منتظره

 

+ 25 تومن امروز بابت آژانس دادم ک کوفت اون یارو بشه و صدقه سر داییم !!!

+منو بخاطر کارنامه کنکور فرستادن دانشگاه خودمو و باز آقای چاووشی رو دیدم وقتی رفتم 

+لطفن اگه کمترین علاقه ای هم ب موجودی بنام آیدا دارین واسش دعا کنید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی
- شهریور - 92

یکی ازون روزایی ک از عصر ب بعد ، من بی نهایت خوش بودم اما ته دلم از فردای خودم می ترسیدم!!!!

چون بلخره این عهدیه ک خدا باهام بسته و تا خوشیامو ازم پس نگیره کوتاه نمیاد .

خیلی خوب بود ، چون...

بازم یه طرف قضیه تو بودی شوالیه ی ناخوش احوال ِ من

انقد خوش بودیم ک نصفه جوجه ها رو سوزوندیم

همه چی درست و دقیق واسه یه جمع دونفره تدارک دیده شده بود ، خودم فهمیدم

همه میگفتن پریشب تو پارک بعد از غذا وقتی همه رفتن تفریح و بازی ، تو گرفتی خابیدی

آتی ب من نیگا کرد گفت : خیلی خوش گذشتاااا ، ولی یه بنده خدایی عشقش نبود اصن قاطی ِ ما نشد رفت خابید !!

واسه همینم تصمیم بر این شد ک ب تلافی دیشب ک من نبودمو توام زهره مارت شده بریم خوش گذرونی تو خیابون بستنی هااا

این بار راننده آجیت بود و تو اومدی اون عقب خودتو ب زور جا کردی پیش من

ولی چقد تو راه خوش کذشتتتتتتت ... ک اگه آبجیت هی از تو آینه نیگامون نمیکرد بیشترم خوش میگذشت

+

خب...

مثه همیشه ....

آیدا ک آلبالو گلاسه میخوره ... بقیه؟؟؟

ولی من انار گلاسه میل دارم امشب

+

اینکه جلو همه دستمو گرفتی یا بغلم کردی واسم خوشایند نبود !!

+

باز رفتیم تو ماشین و ب سمت پارک ماشینو آتیش کردیم

منتها از دورترین مسیر ممکن !!!!!!!!!!!!!!!!! و این خاسته ی خودت بود حتمن

رسیدیم

ماری گف ما با بچه ها میریم یکم بازی کنیم

و تو نذاشتی من از ماشین پیاده شم،خو سرویس بهداشتی داشتم نامرد 

و بلخره جا گذاشتن ِ بقیه و جیم شدن خودمون دوتایی و شبگردی دونفره

اون 1 ساعتی ک تنهایی تو ماشین فک میزدیمو عشق رد و بدل میشد......

جزو 1 ساعتهای خاطره انگیز زندگی من ثبت شد و با هر اتفاقی ک بیوفته پاک نمیشه

اولین بار بود ک انقد راحت دستمو دادم بهت

اولین بار بود ک انقد راحت خودمو جا کردم تو بغلت

خیلی وقت بود به این آرامش احتیاج داشتم

دیگه نخاستم بترسم ، خاستم راحت باشم واسه یه دفم شده

تمام توجیهمم واسه نترسیدنم این بود ک

اگه قرار باشه ما بهم برسیم ک خب چ بهتر .....

بعلاوه ی دلامون تنمونم واسه همیشه واسه همه!!

اما اگه قراره اخرش بهم نرسیم ...

نمیخام حسرت آغوش گرمت واسه همیشه ب دلم بمونه .....

می دونم این حرفا و توجیها واسه خدا اندازه بال پشه ارزش نداره

اما دل من بهش ایمان داره

+

وقتی پیش هم بودیم ، ماه کاملو ک میدیدم تنم می لرزید

هیچ خاطره ی خوبی ازش ندارم بجز 1 - شهریور - 92

+

+رفتگره چ پر رو پررو تو ماشینو نیگا میکرد انگار فیلم سینماییه !!

+دیگه مهم نیس واسم ک هوشبری بخونم یا شیمی !!!!! فقط لطفن تو خوب بشو زودتر

18+ سال نوشت: پرروووووووووووو !! میگه انقد آلبالو گلاسه خوردی لبات مزه آلبالو میده

+همین الانم اس ام اس دادی(تو جادوگری)

+دوستدارم دیوونه!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی
تو یه غیب گو یا جادوگر یا چمیدونم یه چیزی هستی ک تا بهت فکر میکنم خودی نشون میدی!!!!!!! :Oمن هنوز 10 دیقه نیست ک نوشتم :اس ام اس ندادی اما یاد منم باش........

ک یدفه اس ام اس دادی:O:O:O

 

+شنود گذاشتی تو نیم کره ی راست سـَـرم؟؟؟؟؟؟

+دوستدارم مسخره !!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی

مـن الـان تـنـهـایـی نـشـسـتـم تـو خـونـه . . . دارم هـی تـصـور مـی کـنـم . . . الـان چـیـکار مـی کـنـی! الـان داری چـی تـو کـولـه ت مـی ذاری ؟ ؟ شـب که مـی خـایـد هـمـگـی بـاهـم بـریـد بـیـرون چـی قـراره بـپـوشـی ؟ با کـی مـیـری تـو پـیـسـت مـاشـیـن کـوچـولـوهـا مـسـابـقـه مـی ذاری؟! بـا کـی عـکـس دونـفـره مـی نـدازی؟ مـی دونـم الـانـا دیـگـه داریـد وسـیـلـه هـا رو مـی ذاریـد تـو صـنـدوق ِ مـاشـیـن کـه راه بـیـوفـتـیـد . . . اگـه اون دخـتـره امـشـب تـو جـمـعـتـون نـبـود انـقـد اعـصـابـم خـورد نـبـود بـدم مـیـاد انـقـد وقـیـحـانـه مـی چـسـبـه بـهـت  (-_-) . . از صـبـح 8نـفـر اس ام اس دادن کـه امـشـب جـام خـالـیـه.....!! اس ام اس کـه نـدادی .. امـا کـاش یـاد ِ مـنـم بـاشـی . ! .

 

+کاش مامان اینارو نمیپیچوندمو باهاشون میرفتم حداقل!!

+شادمهر گوش میدم ..باورم نمیشه دستات توی دست من نباشن.......!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی
نمیدونم!!

تو وجودت چی هست؟ ک وقتی پیشتم قلبم یه حال دیگه ای داره!!

اینو بدون ِ ریزترین اغراقی میگم!! دیشب همش به این فکر میکردم ک چقد قبلم آرومه وقتی هستی

بازم برخلاف تصورم دیروز یه روز خیلی استثنایی رقم خورد!!

تا حالا حضور تو و حانیه رو باهم پیش خودم تجربه نکرده بودم

چقد همه چی اتفاقی و یه دفه ای شد ک جمعمون جمع بشه آخرای شب 29 ام!

ساعت 12 شب.....

من ، تو ، حانیه ، مامان و مونا ....

و البته آلبالو گلاسه ای ک من جونمو واسش میذارم!!!! :ایکس

توی جایی ک من از هر وجبش یه خاطره ی قشنگ دارم ، مثه.....

کشیدن صندلی از زیر مریم...

گریه کردن من با دردودلای مریم...

دوستدارم های آلبالویی دونفره مون اون گوشه ی دنج لژ!!

همگی رفتنا و چسبوندن میز صندلی ها بهم دیگه واسه جا شدن این همه آدم :|

با یه عالمه خاطره ی دیگه ک منو زنده نگه میداره

اخریشم ک مهمون کردن منو حانیه و مامانو مونا.......

حانیه میگف سلیقم خوبه!!!

تا تو ماشینت نشست آروم در گوشم گفت پدرسوخته چی زده به خودش آدم بیهوش میشه :|

میگف عاشقت شده :|

میگف اخلاقت مثه شوالیه ها میمونه :O

اونم دیوونس :D

هیچکی هنوز گریه های منو بعد از شوخی های مسخرت ندیده :-s

+

چققققققققققد خوشال شدم بعد از رسوندن حانیه گفتی میخای بیای خونه ماااااااااااااااااااااا

تا 6 صبح پدر ِ فکمون درومد:D

خوشم میاد تا صبحم ک حرف میزنیم میرسی ب خونه باز زنگ میزنی یه ساعت دیگم حرف میزنی :D

+

دیشب موقع بلند شدن از جات قیافتو میدیدم ، معلوم بود چقد درد داریو داری چقد خودتو کنترل میکنی ک من نفهمم درد داری :(

کاش بیشتر واظب خوت بودی :(

لحظه شماری میکنم بازم ببینمت

+

عجیــــــــــــــــــــــب ترین صحنه ای ک دیشب دیدم این بود ک تو بلخره خمیازه کشیدی و این باید ثبت بشه جزو رکوردها :O:O:O:O:O:O:O

 

+عاشق روزی ام ک تو بغلت خط ب خط این خاطره هارو بخونم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی
چقد بده ادم حالش افتـــــــــــــــــــــــضاح باشه........

بعد بهــــــــــــــــــــترین دوستش زنگ بزنه ک دارم میام خونه تون:(

 

+انقد حالم بده ک حتی نمیتونم هدیه هاشو کادو کنم :(

+اتاقم انگار بمب خورده!!

+به تو یکی نیاز ندارم (اسپشل)

+خدا کمک کن بتونم بغضمو جلوش کنترل کنم:(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی

چـرا ایـنـطـوری مـی شـه خـب ؟ ؟ چـرا حـالـا کـه انـقـد دلـم تـنـگـه . . . یـا نـمـی بـیـنـمـت ، یـا وقـتـی خـابـی مـی بـیـنـمـت ، یـا وسـط انـبـوه جـمـعـیـت ِ درگـیـر مـی بـیـنـمـت ؟ ؟ جـا خـوردم اونـجـا دیـدمـت ! ! دیـدار ِ امـشـب بـا نـدیـدنـتهـیـچ فـرقـی نـداشـت. . .

 

+دلم دو نفره بودن میخاد ، چرا تو دلت نمیخاد؟؟؟؟

+امشب مهناز بی اجازه رفت تو پوشه ی عکسای دوتاییمون :|

+بعدشم رفت تو عکسای خاک بر سری ای ک خودم ازت گرفتم :|

+نمیتونم تحمل کنم جز من یه دختر ِ دیگه هم تورو اون تیپی دیده باشه ، غیرتم برنمیداره!!! :D

+بچه های قدیم اجازه میگرفتن قبل انجام یه کاری!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی
در کوچه باد مــــی آید

و این...

ابتدای ویرانیست.....!!

 

+صدای باد داره دیوونم میکنه .

+دلم تنگه .

+چقد دوس دارم همین حوالی یه روز ِ دو نفره داشته باشیم .

+بهش بگو انقد ب من حسودی نکنه !!

+صداش میلرزید ............

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
بانوی شرقی