هفته ی عجیبی رو پشت سر گذاشتم تا به جمعه رسیدم . خیلی ندیدمت . وسط هفته ک سرم شلوغ بود اصلن حواسم نبود ک خیلی دلتنگم . از دیشب ک مثلن دارم استراحت میکنم میفهمم چ خلا بزرگی داشتم چند روز . خنده هامم الکی بوده تقریبن . امشب سعی میکنم بیام پیشت و از نزدیک ببینمت . از ظهر ک فهمیدم مریض شدی اعصاب ندارم . طبق معمول خانواده از شنیدن صدای شادمهر خسته شدند !! نمیفهمن ک دست من نیست !
دیروز پیش اخوان سوتی دادم . خیلی جلاده !! سوزن ب اون کلفتی ِ اپیدورال رو داد دستم گفت امتحان کن . نترس کمرش بی حسه !!!!! گفتم میترسم !! گفت روت حساب میکردم :| ... آخه مگه ممکنه !!! من حتی با راهنمایی لحظه ب لحظه هم نمیتونم کاری رو ک دوبارم از نزدیک ندیدم انجام بدم !!! خودش بارها کمر اون بنده خدا رو سوراخ کرد و خطا رفت . من چطور میتونم ب خودم اطمینان بدم ک میتونم ! هرچی بیشتر میگذره بیشتر تمایز دکتر پیشوایی با این تازه کارها واسم معلوم میشه . اون چندین بار تاکید میکرد ک اول حتمن با سوزن نازک تر انجام بدین و هروقت مطمئن شدین ک درست رفتید سوزن کلفت بردارین . اما ایشون....... آدمای بیمار چرک نویس ما نیستن . کسی حق نداره بواسطه ی اینکه اونا اعتماد میکنن و میان بیمارستان آموزشی درمانی اونا رو موش آزمایشگاهی دانشجوهای تازه کار کنه ک کار یاد بگیرن.. من هنوز خیلی روحیه م ضعیفه .. وقتی دیدم بدون اینکه ب تموم شدن اثر بیهوشی یه مریض توجه کنن واسش شالدون گذاشتن و بخیه زدن و مریض با تمام توانش فریاد میزد بی اختیار اشک تو چشمام حلقه زد .. گناه دارن این مردم !! مردمی ک بخاطر اینکه کارشون گیره و پای جونشون وسطه مجبورن ب دکترایی اعتماد کنن ک واقعن انسان نیستن.....
+زنده باد مهران مدیری و موضوعی ک ب خوبی سوژه قرارش داد.....