- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

158

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ

همین الان ِ الان !! وقتی داشتم از فرط ِ بیکاری ایمیلای نخونده رو چک میکردمو چرت و پرتارو پاک میکردم چشمم خورد به یه اسم... یه اسم ِ آشنا ک بعد از مدت ها ک ایمیلمو چک میکردمو ازش هیچ خبری نبود واسم ایمیل داده ، سوم ِ فوریه . بعد از اینهمه روز همین الان دیدمش :( اشک تو چشمام جمع شد وقتی خوندمش ، خیلی راحت باید ازش بگذرم و جواب ِ تبریکشو که ب مناسبت ِ ازدواجم بود رو ندم!باید بتونم اون "سلام عروس خانوم" ِ تلخشو در نظر نگیرم... ! بیشترین چیزی ک منو ب وجد اورد موقع ِ خوندنش ، این بود که دقیقن نکته هایی رو بهم توصیه کرده بود که تو این مدت ِ زندگی ِ دونفره نادیده گرفتمشون و بدجوری از همون مسائل ضربه خودم ، شاید اگه قبلتر اینارو میخوندم ، -قبل از اینکه هر مشکلی پیش بیاد- ، انقد عمق حرفاشو درک نمیکردم اما الان بعد از پشت سر گذاشتن ِ کلی اتفاق ، خوب میفهمم که با اینکه من این اواخر خییییییلی بهش بی احترامی و کم لطفی کردم اما همشو از سر ِ عشق و علاقه بهم گفته . این جمله ش "می دونم که به همسرت به شدت عشق می ورزی" منو خیییییییلی تحت تاثیر قرار داد ، این جمله رو پیش تر هم گفته بود و من پوزخند زدمو گفتم "چ فکراا!" . الان میخام جییییییغ بکشم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ... شاید اگه صحبت ِ یه سری حریما در میون نبود همین الان گوشیمو برمیداشتمو تلفنی جواب تبریکشو حتمن میدادم اما . . .  :(((

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۹
بانوی شرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی