- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

190

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

چند روز بود تنبلیم میومد ب اینجا سر بزنم .. ینی از وقتی کل هفته گرفته شده دیگه وقتی نمیمونه :( امروز بعد از چند روز دوستای خودمو دیدو کلی انرژی گرفتم . از هم گروهیای بیمارستانم دل خوشی ندارم . زندگی تقریبن سخت میشه اخر هفته ها ک مجبورم دوتاشونو تحمل کنم . مجبورم ک چیزی نگم تا بگذره . الان خیلی ب جایی ک هستیم عادت کردم . امروز بعد از چند وقت رفتیم بیمارستان بهشتی . بچه های دانشگاه همه کف بیمارستان ریختن اما اونی دلم میخاد ببینمش نیست ... امروز تو اسانسور یدفه علی بی پناهو دیدم تو بیمارستان . چند دهم ثانیه طول کشید تا ب خودم بیامو نگاش نکنم . هر وقت میبینمش یاد اون روزی میوفتم ک فامیلیشو نمیدونستم و تو چشماش زل زدم گفتم خانوم بی پناه کیه؟؟؟؟ گفت من آقای بی پناهم:| امروز روبروش خیلی انرژی مصرف کردم تا بتونم نخندم . ولی خودش فهمید ک خندم گرفته . مسخره میخندید . امروز با این دختره هم گروهیم دعوام شد . احمقه.... و در انتها دکتر وحیدو دیدم با ریش پرفسوری. و لباسای ب شدت خاصش . من ب این قضبه مشکوکم. احساس میکنم یکی از دوستای بی جنبم شوخیایی ک راجب وحید میکنم رو جدی گرفته و چیزی راجب من ب دوست وحید گفته . خیلی بد نگاه میکنه و این نگاهای یجوری ای از وقتی شروع شد ک یه بی جنبه قاطی ما شد و همه حرفی جلوش زدیم . ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۱
بانوی شرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی