- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

با آدمهای بی جنبه مهربان نباشیم!!!!!!

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

امشب پس از مدتهای مدید!! منزل دایی... ک البته کاش نمیرفتم..جایی ک محمد خیلی دوست نداره من برم و یکم اعصابش خورد میشه از دستم وقتی میرم! هنوزم با پسردایی مشکل داره.. ک البته شاید حق داره..اصلنم نمیدونم چرا این چیزا رو دارم مینویسم! اعصابم خیلی خورده امشب.. از فکر بیرون نمیام.... من انگار تو این فامیل گسترده مون ب خیلی ها بدهکارم!! پشیمون از رفتارهایی ک یه زمانی اصلن ب چشمم نمیومد! هزار بار نوشتم و پاک کردم! باورم نمیشه ....

امشب بهم گفت از زندگیت راضی هستی؟ گفتم خیلییییییی !! گفت از اول محمد رو دوس داشتی؟ گفتم اره خب خیلیییییییی این ک دیگه سوال نداره!! گفت از اول هدف اسکول کردن من بود؟خیلیییی؟ نگفته بودی! رفتارت ب همه چی میخورد جز دوست داشتنه زیااااااد.....

اسکول ینی چی؟ چرا تموم نمیشه این مسخره بازیات؟ من ازدواج کردم! شوخی ک نیست.. با این حرفات میخای چیو تغیر بدی.. ما جز اینکه فامیل بودیم چیز دیگه ای هم بینمون بود؟ ینی میخای بگی بد کردم مثه خاهرت بهت اهمیت دادم؟

تو میدونستی ک من ب تو ب چشم دیگه ای نگاه میکردم ! میمردی زودتر میگفتی ک تکلیف زودتر روشن بشه.... خاهر چیه بابا !!! من صدهزار بار بخاطر تو دل خاهرمم شکستم و عین خیالم نبود....

اولن ک فیلم زیاد مبینی عزیزم! :| دومن من هزااران بار به تو گوش زد کردم.. مستقیم و غیر مستقیم.. ادمی ک نخاد بفهمه بکشیشم نمیفهمه! خاهشن کاری نکن از تو هم فراری بشم و سالی یبارم بخاطر تو حتی نخام داییمو ببینم.. وقت ِ این حرفا الان نیست ک! حالا من دیگه تنها نیستم.. دوست ندارم با کسی ک بقول خودش با یه نگاه دیگه منو میبینه راجب گذشته خلوت کنم.. نمیتونی خودتو نگه داری من برم بیرون.. اصلن فکرشم نمیکردم تو انقد عوض بشی..تو کسی بودی ک وقتی میدونستی من تنهام انقد تو راه پله ها میموندی تا مامانم بیاد بعد بیای تو خونه!!!

من ب تو کاری ندارم.... منم آدمم ! میفهمم..

پس دیگه کشش نده . یه کاری نکن ..

من حتی ب اونم حق میدم ک از دستم دلگیر باشه!! اگه همینطور ک میگه دلش واقعن شکسته باشه من توش نقش داشتم . یه نقش ناخاسته.. اره اشتباه کردم . اما حق نمیدم حالا ک ازدواج کردم بخاد همه چیز بهم بریزه و هروقتی منو میبینه یجور اعصابمو خورد کنه!!! یا جلوی محمد با من طوری رفتار کنه ک محمد فکر کنه من هنوزم مثه سابق با اون راحت و صمیمی ام...

من تو زندگیم خیلی از افسوس هایی ک میخورم مربوط میشه به رفتارهای خیلی صمیمی ای ک در گذشته نباید با بعضی ها میداشتم اما داشتم.. ک بدبختانه دو سه مورد از این خطاهام افتضاح رو اعصابمه همیشه ی خدا . حالا اگر برگردم ب گذشته دیگه خیلی حواسمو جمع میکنم ک با کسی صمیمی نشم ک بعدها ب چشم یک خائن دیده بشم! ک البته پشیمونی هم اندک سودی نداره . گریه م میاد امشب همش :( من بارها راجب این موضوع رو در رو واضح حرف زده بودم.. نباید اینطور با من رفتار بشه .. هربار به یه شکل اعصابم خورد بشه . من یبار بیشتر عاشق کسی نشدم :(( هیچوقتم نخاستم کسی رو سر کار بذارم:( لعنت ب من ک هیچوقت نتونستم با کسی ک در حقم خوبی کرده معمولی رفتار کنم و همیشه مشکل واسه خودم درست کردم....

اشتباهات بزرگی کردم. ک ای کاش هیچ دختری مرتکب نشه. نمیدونم چطوری خودمو یک بار برای همیشه قانع کنم ک بابا بسه دیگه انقد اعصابتو خورد نکن.. همه چیز تموم شده! نمیتونی عوضش کنی..

کاش میتونستم یه بار برای همیشه تماااااام حرفای دلمو بنویسم..

کاش میتونستم با خانواده برم یه جای دوووووووووووووووووووووور واسه همیشه.

اه چقد چرت و پرت نوشتم

خوب هم نشدم..

ب درک

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۲۲
بانوی شرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی