- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

روز گند پر استرس

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

بد ترین حالت در یک روز تابستانی میتونه این باشه ک بری بیمارستان و ناگهان ببینی دکتر بیهوشی ِ اولین عملت موسوی ِ بیشور هست :| جلو تر ک میری میبینی حالت بدتر اینه ک بهت بگه رگش خوب نیست و یه رگ طوسی ِ جدید براش بگیر... !!! هی.. :( منی ک حتی برای اولین بار دستم نلرزید ، اون روز دستمو باید با چهار تا دست نگه میداشتن تا یه سوزن فرو کنم... نفسم.. نمیفهمم چرا انقد ب من استرس و انرژی منفی وارد میکنه... از مدل نگاهش متنفرم .. ازینکه منتظره تا سوتی بدی و جلو همه سنگ رو یخت کنه بدم میاد... ازینکه وقتی سوال میکنی ب جای جواب دادن نگاهای مشکوک بهت میکنه و احساس میکنی داره میگه خفه شو حالم بهم میخوره :(شاید اگه رئیس اون دانشکده ی کوفتی نبود انقد برام مهم نبود..

انقد وقتی دیدمش بهم استرس وارد شد ک اصن نفهمیدم ب مریض دارو زد یا نه.. میترسیدم بپرسم.. همش صدای استادمون تو گوشم بود ک "جلو موسوی سوتی نده ، سوالم نکن..." از طرفی میترسیدم نپرسمو ماسکو بگیرم و بگه دارو نزدم مگه کوری؟؟؟؟!!!!! فقط خدا رحم کرد ک خودش گفت آماده باش میخام بزنم.... بهم گفت ترم چندی؟ حتی یادم رفته بود ترم چندم!!!! اصن خیلی روز نحسی بود.. چی میشد هیچوقت نمیدیدم ریختشووووووووووووووووو!!!!!!

از شدت استرس انقد گرسته شده بودم ک ظهر ک با بچه ها رفتیم بیرون میخاستم تمام گارسون ها و مردم جلو چشممو بخورم :))) مدتها بود این همه غذا نخورده بودم.. :دی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۵
بانوی شرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی