- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

- روزانه های بانوی شرقی♥ -

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود "تو اومدی" ، دَرارو بستم از اونوقت ، دیگه مهمون نمیاد....

کلید اسرار :/

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ
-آیدا؟

-جونم؟

-بیمارستان نکوئی میشناسی؟

-اره چطور؟

-بابک و خانوادش تو جاده چپ کردن اوردنشون اونجا..

این دو روز ب شدت برام جالب بود.. مثه فیلمای کلید اسرار.. فک کن... دوستت از ی شهر دیگه پیام بده ک همسر آینده شو اوردن دقیقن همون شهر و بیمارستانی ک تو اول هفته ها کاراموزی هستی...!!! طفلک چقدر نگران بود.. فقط میخاست خبری ازشون بگیره ک وضعیتشون چطوره.. دیشب مشخصاتشونو گرفتم.. امروز رفتم بخش جراحی مردان.. اسمشونو رو بورد دیدم.. اتاقشون.. اول رفتم سراغ برادرش ک خیلی نگرانش بودن و حالش از همه بدتر بود.. خداروشکر اون قدرام نگران کننده نبود.. یکم باهاش حرف زدمو رفتم ب سراغ سوژه ی اصلی ^_^ عکسی ک ازش دیدم هنوز یادم بود. فهمیدم کدوم یکی از پسراست. رفتم بالا سرش باهاش حرف زدم.. خیلی صمیمی ، طفلک تعجب کرده بود.. فک کرد میخام ببرمش اتاق عمل :)) بعد ازینکه حرفام تموم شد گفتم من دوست فلانی ام... انگار برق گرفتش ! سریع پاهاشو جمع کردو پا شد نشست :)) خجالت کشید و چشماشو بست.. گفتم ک هر کاری داشت رو من حساب کنه.. چقدر احساس خوبی داشتم ازینکه تونستم یکی از بهترین دوستامو خوشحال کنمو از نگرانی درش بیارم.. امروز حتمن یه یادگاری براش میگیرمو میدم ک نامزدش ببره براش :×

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۷
بانوی شرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی